|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
۸ نتیجه برای حقانی
لیلی بریم نژاد، سمانه حسینعلی پور، حمید حقانی، دوره ۱، شماره ۱ - ( پاییز ۱۳۹۳ )
چکیده
زمینه و هدف : بیشترین علت غیبت از مدرسه و از دلایل اصلی مراجعه کودکان به اورژانس ها و بستری شدن در بیمارستان آسم می باشد. این بیماری عوارض زیادی بر ابعاد جسمی، ذهنی، رشد اجتماعی و تکامل کودکان بر جای می گذارد و هزینه اقتصادی ناشی از بیماریزایی آن بالاست. بنابراین این مطالعه با هدف تعیین تاثیر آموزش برنامه خودمراقبتی بر کیفیت زندگی کودکان سن مدرسه مبتلا به آسم انجام شده است.
روش اجرا : در این مطالعه نیمه تجربی ۸۸ کودک سن مدرسه مبتلا به آسم به صورت نمونه گیری تصادفی بلوک شش تایی در دو گروه مداخله (۴۴ نفر) و کنترل (۴۴ نفر) وارد مطالعه شدند. ابتدا کیفیت زندگی کودکان در دو گروه با پرسشنامه PAQLQ اندازه گیری شد. سپس آموزش برنامه خود مراقبتی شامل آشنایی با بیماری، نحوه استفاده از دارو ها، فعالیت و ورزش و غیره طی ۴ تا ۵ جلسه ۴۵-۳۰ دقیقه ای برای کودکان در گروه آموزش اجرا شد. در گروه کنترل هیچ مداخله ای انجام نشده و مراقبت روتین بیمارستان انجام شد. . بلافاصله و ۸ هفته بعد از مداخله مجددا" پرسشنامه مذکور تکمیل شد.
نتایج : بین نمره ی کیفیت زندگی کودکان در دو گروه تفاوت های آماری معناداری وجود دارد. به طوری که در گروه آموزش از ۶,۲ ±۴۸.۶ به ۵.۶± ۵۷.۹(p=۰.۰۰) رسیده است. در حالی که در گروه کنترل تفاوتی ه از نظر آماری دیده نشد .
بحث و نتیجه گیری : مداخلات آموزشی و ارتقاء توان خودمراقبتی در کودکان مبتلا به آسم موجب افزایش کیفیت زندگی آنان می شود. بنابراین با توجه به شیوع بالای این بیماری و بار اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن می توان در برنامه ریزی برای این گروه سنی آموزش خودمراقبتی جهت بهبود عملکرد و تقویت حس خودکنترلی مورد توجه قرار گیرد.
واژگان کلیدی : آسم، خودمراقبتی، کودکان سن مدرسه، کیفیت زندگی
بلقیس شیبانی، سرور پرویزی، حمید حقانی، لیلی بریم نژاد، دوره ۱، شماره ۳ - ( بهار ۱۳۹۴ )
چکیده
مقدمه: خودکارآمدی اعتقاد شخص بر توانایی اش برای رسیدن به نتایج مورد انتظار است. اندازه گیری خودکار آمدی می تواند پیش بینی کننده قصد و نیت فرد برای تغییر رفتار باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین نمره خودکارآمدی عمومی و خودکارآمدی وابسته به بیماری نوجوانان مبتلا به تالاسمی ماژور و ارتباط آن با برخی مشخصات فردی نوجوانان، در بندرعباس انجام شده است.
روش: این مطالعه توصیفی و از نوع مقطعی بود که در سال ۱۳۹۳ در شهر بندرعباس انجام شد. نمونه مورد مطالعه را ۷۰ نفر از نوجوانان دختر و پسر مبتلا به تالاسمی ماژور با رده سنی ۱۲ تا ۱۸ سال تشکیل می دادند. جهت گرد آوری داده ها از پرسشنامه جمعیت شناختی، پرسشنامه استاندارد خودکارآمدی عمومی(GSE-۱۰) و مقیاس خودکارآمدی سیکل سل(SCSES) استفاده شد.
یافته ها: با استفاده از آزمون ANOVA هیچ ارتباطی بین سن و تعداد تزریق در ماه با نمره خودکارآمدی عمومی و نمره خودکارآمدی وابسته به بیماری یافت نشد. آزمون تی مستقل ارتباط معنا داری را بین نمره خودکارآمدی عمومی نوجوانان با جنس نشان داد(p=۰/۰۱) اما بین نمره خودکارآمدی وابسته به بیماری و جنس این ارتباط معنا دار نبود(p=۰/۰۸). همچنین آزمون ANOVA ارتباط معنا داری را بین نمره خودکارآمدی وابسته به بیماری و میزان تحصیلات نشان داد(p=۰/۰۱) اما بین نمره خودکارآمدی عمومی و سطح تحصیلات ارتباطی دیده نشد(p=۰/۱۴۸).
نتیجه گیری: از آنجایی که میانگین نمره خودکارآمدی نوجوانان مبتلا به تالاسمی ماژور پائین می باشد، لزوم توجه بیشتر به تقویت خودکارآمدی با استفاده از تجارب متخصصین و مشاوران در این زمینه بخصوص برای پسران ضروری است. انجام مطالعات مداخله ای و بررسی میزان اثرگذاری آن بر روی خودکارآمدی نوجوانان پیشنهاد می شود.
زهرا احمدی، منا جز محتشمی، نعیمه سید فاطمی، حمید حقانی، دوره ۲، شماره ۲ - ( زمستان ۱۳۹۴ )
چکیده
مقدمه: تولد نوزاد نارس موقعیت بسیار تنش زا و بحرانی برای والدین میباشد. در این میان حمایت پرستاری از خانواده چنین نوزادانی، مهم و ضروری به نظر میرسد. هدف این مطالعه بررسی تاثیر ارتباط حمایت اجتماعی والدین از سوی پرستاران با رضایتمندی آنها از مراقبت نوزادان نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان در شهر تهران است.
روش: مطالعه حاضر از نوع توصیفی همبستگی میباشد. جامعه پژوهش شامل کلیهی والدین دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان در سه مرکز آموزشی درمانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران در سال ۹۳ میباشد. حجم نمونه ۱۳۰ نفر، به روش نمونه گیری در دسترس و گردآوری داده ها با استفاده از دو پرسشنامه حمایت اجتماعی Tarka و همکاران و پرسشنامه رضایتمندی از مراقبت صورت گرفته است. داده ها با استفاده از آزمون های آماری تی و رگرسیون تحت نرم افزار spss نسخه ۲۰ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: نتایج نشان داد بیشترین میزان حمایت اجتماعی در مادران (میانگین ۶۵/۳) و پدران (میانگین ۲۹/۳) مربوط به حمایت عاطفی و کمترین میزان حمایت اجتماعی در بعد حمایت عینی (مادران میانگین ۲۴/۳، پدران میانگین ۱۶/۳) میباشد. مادران نسبت به پدران دریافت حمایت بیشتری را در هر ۳ بعد تاکیدی، عینی و عاطفی گزارش کردند. همچنین مادران رضایتمندی از مراقبت بیشتری (میانگین ۸۸/۳) را نیز نسبت به پدران (میانگین ۶۳/۳) بیان نمودند. نتایج آزمون نشان داد بین حمایت اجتماعی والدین در بعد حمایت تأکیدی با رضایتمندی از مراقبت والدین ارتباط مستقیم و معنی دار آماری (p<۰/۰۵) وجود دارد.
نتیجه گیری: یافته ها حاکی از این میباشد که والدین نیاز به حمایت بیشتری مخصوصاً در بعد حمایت عینی بودند. بنابراین برنامه ریزی جهت ارتقاء و ایجاد فرصت هایی نسبت به حمایت پرستاران از والدین در بخش های ویژه ضروری به نظر میرسد.
زهرا احمدی، فاطمه اشرفی، نعیمه سیدفاطمی، حمید حقانی، دوره ۴، شماره ۴ - ( تابستان ۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه : تولد نوزاد نارس برای مادر واقعه ای بالقوه استرس زاست و مادران مایل هستند دربـاره نوزادشـان و سیر بهبودی در طــی بســتری در بخش مراقبت های ویژه نوزادان اطلاعــاتی بــه دســت آورنــد. پرستاران باید از اثرات حمایت اجتماعی و بخصوص حمایت خانواده بر بهداشت روانی و اعتماد بنفس مادرانی که برای اولین بار زایمان کرده ند، آگاهی داشته باشند. بنابراین ، این پژوهش با هدف "بررسی ارتباط حمایت اجتماعی با غم مادری و خودکارآمدی مادران نخست زای دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت های ویژه نوزادان " اجرا گردیده است .
روش: این مطالعه یک مطالعه همبستگی از نوع توصیفی می باشد.جامعه پژوهش شامل مادران نخست زای دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت های ویژه نوزادان در سه مرکز آموزشی درمانی دانشگاه علوم پزشکی ایران شامل بیمارستان های علی اصغر ، حضرت رسول و اکبر آبادی می باشد . حجم نمونه ۲۰۲ مادر، به روش نمونه گیری در دسترس و نمونه گیری با تخصیص متناسب در هر مرکز انجام شد . به این صورت که پس از کسب رضایت آگاهانه ، فرم اطلاعات دموگرافیک توسط مادر پر شده و سپس پرسشنامه غم مادری Stein به صورت پنج روز متوالی از روز سه تا هفت بعد از زایمان پرگردید و نهایتا روز هفت پرسشنامه حمایت اجتماعی Tarrkan و خودکارآمدی Barnesتکمیل گردید.
یافته ها : نشان دهنده رابطه ی همبستگی بین متغیرهای حمایت اجتماعی، خودکارامدی و غم مادری می باشد. بر اساس یافته های این دو جدول، رابطه ی همبستگی بین حمایت اجتماعی و خودکارامدی مثبت و معنی دار می باشد (p=۰,۰۰۱, r=۰/۲۳۱). رابطه ی همبستگی بین خودکارامدی و غم مادری منفی ولی معنی دار نمی باشد (p=۰,۰۵, r=-۰/۱۰۶ ). رابطه ی همبستگی بین حمایت اجتماعی و غم مادری بسیار ضعیف و منفی است، به عبارت دیگر با تقویت حمایت اجتماعی، غم مادری کاهش می یابد ولی این رابطه معنی دار نمی باشد(p=۰,۰۵, r=-۰/۰۴۳).
نتیجه گیری : نتایج این مطالعه نشان داده که حمایت اجتماعی خانواده و تیم بهداشت و درمان باعث بهبود خودکارامدی مادران می شود. داشتن خودکارامدی بالا برای مادران نخست زا بسیار مهم است، زیرا مادرانی در زمان زایمان و در مراحل اولیه بعد از آن خودکارامدی والدی بیشتری داشته باشند، توانایی افزایش مهارت والدی و بهبود سلامت روحی خود را تا یک سال اول بعد از تولد نوزاد، دارا خواهند بود. بنابر این ماماها وپرستارانی که بطور مستقیم با مادران باردار در ارتباطند، باید مادران در معرض خطر و دارای عوامل خطر افسردگی و غم مادری را شناسایی و با تقویت خود کارامدی و در دسترس قرار دادن منابع حمایتی برای آنان از عوارض جبران ناپذی پیشگیری کنند.
سحر راهیمی گلسفید، سارا جانمحمدی، سیده نعیمه سیدفاطمی، حمید حقانی، دوره ۵، شماره ۲ - ( زمستان ۱۳۹۷ )
چکیده
مقدمه: دیسترس اخلاقی از جمله منابع بزرگ استرس برای پرستارانی است که مراقبت های انتهای زندگی از نوزادان را انجام می دهند. هدف این پژوهش، تأثیر آموزش مراقبت های انتهای زندگی بر دیسترس اخلاقی پرستاران بخش های مراقبت ویژه نوزادان می باشد.
روش: دریک مطالعه کارآزمایی بالینی با شرکت ۶۶ پرستار(۳۳ نفر گروه شاهد و۳۳ نفر گروه مداخله) بخش های مراقبت ویژه نوزادان در دو بیمارستان وابسته به دانشگاه علوم پزشکی ایران که در سال ۱۳۹۶ انجام گرفته است، ابتدا گروه شاهد در هر دو مرکز، وارد مطالعه شدند وپرسشنامه دیسترس اخلاقی (MDS-R) Hamric را در سه مرحله پیش آزمون، دوهفته پس از پیش آزمون و یک ماه پس از پیش آزمون، تکمیل نمودند. پس از جمع آوری پرسشنامه ها، گروه مداخله وارد مطالعه شدند و پس از تکمیل پرسشنامه پیش آزمون، در کارگاه آموزشی مراقبت های انتهای زندگی که در دوجلسه سه ساعته در دو هفته متوالی برگزار شد، شرکت نمودند. دیسترس اخلاقی آنها، در مراحل پیش آزمون، بلافاصله پس از مداخله و دوهفته پس از مداخله(یک ماه پس از پیش آزمون) با گروه شاهد مقایسه گردید.
یافته ها: واحد های پژوهش در دوگروه مداخله وشاهد از نظر تمامی متغیر های جمعیتی شناختی، همگن بودند. قبل از آموزش دو گروه از نظر دیسترس اخلاقی، تفاوت معنی دار نداشتند(P=۰,۲۲۶). پس از اجرای برنامه آموزشی، دیسترس اخلاقی گروه مداخله نسبت به گروه شاهد، دوهفته پس از مداخله کاهش یافت(P=۰,۰۱۳). آزمون کوواریانس برای حذف اثر نمره پیش آزمون انجام شد.
نتیجه گیری : نتایج پژوهش حاضر نشان دهنده تأثیر برنامه آموزش مراقبت های انتهای زندگی در کاهش دیسترس اخلاقی پرستاران NICU می باشد. استفاده از این برنامه آموزشی به مدیران و برنامه ریزان طرح های آموزشی توصیه می شود.
صدیقه خنجری، زیبا فتحی، حمید حقانی، دوره ۶، شماره ۱ - ( پاییز ۱۳۹۸ )
چکیده
مقدمه : نوزادان مبتلا به شرایط تهدید کننده حیات نیازمند دریافت مراقبت های پایان زندگی هستند. پرستاران به دلیل ایفای نقش اصلی در ارائه مراقبت های انتهای زندگی برای بیمار باید از نگرش مناسبی برخوردار باشند. بنابراین این پژوهش با هدف "تعیین نگرش پرستاران نسبت به مراقبت پایان زندگی در بخش های مراقبت ویژه نوزادان " اجرا گردیده است.
روش: در این مطالعه توصیفی – مقطعی ۲۱۴ نفر از پرستاران شاغل در بخش مراقبت های ویژه نوزادان مراکز آموزشی درمانی وابسته به دانشگاه های علوم پزشکی ایران، شهیدبهشتی و تهران به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند . ابزار جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه نگرش نسبت به مراقبت های پایان زندگیFATCOD (Frommelt Attitudes toward Care of the Dying Scale) بود. روایی محتوا و پایایی پرسشنامه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و ضریب همسانی درونی ۰/۷۶تعیین شد.
یافته ها : میانگین و انحراف معیار نمره نگرش پرستاران نسبت به مراقبت های پایان زندگی مساوی ۹/۵±۹۷/۸ از نمره کل با دامنه۳۰ تا ۱۵۰بود که بیش تراز میانگین نمره کل ابزار است.در عین حال بین نگرش با سمت شغلی (۰/۰۰۸=p) رابطه معنی داری مشاهده شد.
نتیجه گیری : با توجه به میانگین نمره نگرش کسب شده توسط پرستاران مورد مطالعه به نظر می ر سد آمادگی وتمایل برای آموزش مراقبت های پایان زندگی برای پرستاران بخش های مراقبت های ویژه نوزادان وجود دارد. این مطالعه اهمیت برنامه ریزی آموزشی جهت ارتقای نگرش پرستاران نوزادان نسبت به مراقبت های پایان زندگی وتدوین برنامه ای مدون آموزشی در این راستا را پیشنهاد می کند.
زهرا احمدی، زهرا لیتکوهی، نعیمه سیدفاطمی، حمید حقانی، دوره ۷، شماره ۴ - ( تابستان ۱۴۰۰ )
چکیده
مقدمه: بستری شدن نوزاد در بخش مراقبت ویژه و جداسازی زودهنگام نوزاد از مادر سبب ایجاد شرایط بحرانی برای مادر نوزاد میشود. حضور مداوم مادران بر بالین این نوزادان مادران را برای برآورده کردن نیازهای اولیه جسمانی و سلامتی خود دچار اختلال کرده است. از آن جایی که آموزش سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت ،جهت حفظ سلامت مادر امری ضروری است، این پژوهش با هدف" بررسی تاثیرآموزش بر سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت مادران داری نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان" اجرا گردیده است.
روش : مطالعه حاضر از نوع نیمه تجربی است که نمونه گیری به صورت در دسترس در دو گروه آزمون(۳۹ نفر) و کنترل(۳۹ نفر) در سال ۹۷ انجام شد. جامعه پژوهش شامل مادران دارای نوزاد نارس بستری در بخش مراقبت ویژه نوزادان در مرکز آموزشی امام علی (ع) آمل دانشگاه علوم پزشکی مازندران بود. ابزار گردآوری اطلاعات شامل فرم اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت والکر ( ۱۹۹۵ ) بود. پس از کسب رضایت آگاهانه، فرم اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت توسط مادران تکمیل گردید. برنامهی آموزشی سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت در ۶ جلسه برای گروه آزمون اجرا شد. دادهها در دو مرحله قبل از مداخله و ۳ ماه بعد از مداخله در دو گروه آزمون و کنترل جمعآوری شد.
یافته ها: یافتهها نشان داد که سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت مادران و ابعاد آن ۳ ماه بعد از مداخله نسبت به قبل از آن در گروه آزمون افزایش معنی داری یافته است(۰,۰۰۱>P). بین نمرات سبک زندگی و کلیه ابعاد بین دو گروه قبل از مداخله اختلاف معنی داری وجود نداشت. سه ماه پس از مداخله نمرات سبک زندگی ارتقا دهنده سلامت مادران و ابعاد آن در گروه آزمون به صورت معنی داری بیشتر از گروه کنترل بود (۰/۰۵>p).
نتیجه گیری: میانگین نمره سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت در گروه آزمون نسبت به گروه کنترل افزایش یافته است، بنابراین پیشنهاد میشود که برنامه آموزشی ارتقاء سلامت بعنوان یک روش مؤثر در بهبود سبک زندگی ارتقاءدهنده سلامت مادران نوزاد نارس بکارگرفته شود.
فاطمه جباری، زهرا کاشانی نیا، شیما حقانی، دوره ۱۱، شماره ۴ - ( تابستان ۱۴۰۴ )
چکیده
مقدمه: خواب نقش مهمی در سلامت کودکان دارد. این پژوهش با هدف تعیینتاثیر آموزش بهداشتخواب مبتنیبرمدرسه از طریق یک برنامهتلفنهمراه به مادران بر عاداتخواب کودکان انجامشد.
روش: در این پژوهش نیمهتجربی تکگروهی با طرح پیشآزمون-پسآزمون، ۷۰ کودک (۳۵ دختر، ۳۵ پسر) ۱۰ تا ۱۲ ساله به همراه مادرانشان در شهردهگلان (کردستان-ایران) با روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای، نمونههای پژوهش را تشکیل دادند. آموزش مادران از طریق یک برنامهتلفنهمراه انجامشد. در پژوهش حاضر از فرم دادههای جمعیتشناختی و پرسشنامه عاداتخوابکودکان (CSHQ ) استفاده شد.
نتایج : میانگین نمره عاداتخواب پیشآزمون از ۶/۶۳ ± ۵۵/۷۳به ۶/۵۸ ± ۵۴/۴۷پس از آزمون کاهشیافت (p<۰,۰۰۰۱). اندازهاثر مداخله در حیطه تأخیردرشروعخواب (۰/۷۴) بیشترین و در اختلالات تنفسی (۰/۰۳) کمترین بود. اگرچه مداخله منجر به بهبود معنادار در حیطههای خوابآلودگیروزانه (p=۰,۰۰۶)، مقاومت در خواب(p<۰.۰۰۰۱) و تأخیردرشروعخواب(p<۰,۰۰۰۱) شد؛ مشکلات خواب در حیطه بیداریهایشبانه افزایشیافت (p<۰,۰۰۰۱).
نتیجهگیری: آموزش دیجیتال بهداشتخواب به مادران با اندازهاثر متوسط (۰/۵۳)، عاداتخوابکودکان را بهبود بخشید. ادغام چنین مداخلاتی در نظام آموزشی مدارس پیشنهادمیشود . با این حال، عدم وجود گروهکنترل و افزایش مشکلات خواب در حیطه بیداریهایشبانه نیازمند مطالعات آینده با طراحی ترکیبی (دیجیتال و چهره به چهره) در طول سالتحصیلی است.
|
|