[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: درباره نشريه :: آخرين شماره :: تمام شماره‌ها :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
برای نویسندگان::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
بایگانی مقالات زیر چاپ::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
آموزش پرستاری
AWT IMAGE
..
روان پرستاری
AWT IMAGE
..
مدیریت ارتقای سلامت
AWT IMAGE
..
سامانه جامع رسانه ها
..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
۲۶ نتیجه برای توان

اشرف السادات حکیم، مرضیه برجسته،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۵-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه و هدف: عفونت ادراری یکی از شایعترین بیماری های دوران کودکی می باشد که در صورت عدم تشخیص و درمان به موقع می تواند منجر به عوارض شدید کلیوی شود. هدف از انجام این مطالعه تعیین تأثیر برنامه توانمندسازی خانواده محور بر میزان رعایت نکات بهداشتی در والدین با کودکان مبتلا به عود عفونت ادراری می باشد.
روش: پژوهش حاضر، مطالعه ای از نوع کارآزمایی بالینی می باشد که برروی والدین کودکان ۱۲-۲ سال (۷۰نفر) مبتلا به عود عفونت ادراری انجام شده است و بطور تصادفی به دو گروه مورد و شاهد تقسیم شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک و نکات بهداشتی بود که در دو نوبت قبل و بعد از مداخله(اجرای برنامه) در گروههای مورد مطالعه سنجیده شد .
نتایج: مقایسه میانگین میزان رعایت نکات بهداشتی نمونه های مورد مطالعه قبل(۱۰/۶۶) و بعد از مداخله در گروه مورد (۲۹/۸۰)، معنی دار بوده است(p=۰/۰۰۰۱) ، اما در گروه شاهد تفاوت آماری معنی داری از نظر میزان رعایت نکات بهداشتی در مقایسه قبل(۱۰/۷۴) و بعد از مداخله (۱۱/۳۴) مشاهده نشده است(p=۰/۱). دو گروه قبل از اجرای مداخله اختلاف آماری معنی داری از نظر میزان رعایت بهداشت نداشته اند، اما بعد از اجرای برنامه توانمندی، تفاوت آماری معنی داری از نظر میزان رعایت نکات بهداشتی بین دو گروه مشاهده گردید(p=۰/۰۰۰۱).
نتیجه گیری: با توانمندی والدین در زمینه رعایت نکات بهداشتی از طریق برنامه توانمندسازی خانواده محور می توان رفتارهای بهداشتی مناسب را ارتقاء و از بروز عوارض جدی برای خانواده ها جلوگیری نمود.
 واژه های کلیدی: توانمندسازی خانواده محور، عفونت ادراری، نکات بهداشتی
شیرین برزنجه عطری، حسین عبداللهی، محمد ارشدی بستان اباد، محمد اصغری جعفرآبادی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه: وجود فرد کم توان ذهنی در خانواده چالش‌هایی را برای هر یک از اعضای خانواده در پی دارد، و خانواده‌ها قادر نیستند همیشه با این چالش‌ها به صورت مناسب برخورد کنند. ارائه اطلاعات پایه‌ای توسط سیستم‌های حمایتی برای این خانواده‌ها، به ویژه برای مراقبین از این کودکان می‌تواند گامی موثر در حمایت از آنها محسوب گردد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر آموزش بر رفتار مراقبتی مراقبین از کودک کم توان ذهنی انجام گردید.
روش: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی می‌باشد که در سال۱۳۹۲ در مرکز توانبخشی نرگس میانه انجام گرفت. در این تحقیق ۶۴ مراقب دارای کودک کم توان ذهنی ۱۸-۶ ساله بطور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. برای گروه مداخله ۶ جلسه کلاس آموزشی برگزار گردید ولی برای گروه کنترل هیچ مداخله‌ای انجام نشد. در هر دو گروه در ابتدا و انتهای مطالعه، داده ها براساس پرسش‌نامه‌های محقق ساخته رفتار جمع‌آوری گردید.
یافته‌ها: بین میانگین رفتار مراقبین در هر دو گروه، قبل از مداخله اختلاف آماری معنی‌داری بدست نیامد. نتایج نشان داد ۱/۵ماه بعد از اجرای مداخله، افزایش میزان نمره رفتار مراقبین در گروه مداخله قبل(۵/۶۳±۴۸/۶۴) و بعد از مداخله(۲/۷۷±۵۸/۴۶) معنی‌دار بود(p<۰/۰۵).
نتیجه گیری: آموزش گروهی به مراقبین از کودکان کم توان ذهنی باعث ارتقاء رفتار مراقبتی آنان شده و نیز با دادن آگاهی‌های لازم به چنین خانواده‌هایی می توان آنان را ترغیب نمود تا در ارتقاء کیفیت زندگی خود و فرزندشان مشارکت داشته باشند.
غلامرضا منشئی، مسلم اصلی آزاد، سالار فرامرزی، لیلا کریمی جوزستانی، مژگان عارفی، طاهره فرهادی،
دوره ۱، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه : اختلال نقص توجه و بیش فعالی و ناتوانی یادگیری از اختلال های رایج در دوران کودکی است که آسیب های بسیاری به فرآیند تحصیلی، ارتباطی و اجتماعی این کودکان وارد می سازد. لذا هدف از پژوهش حاضر، بررسی میزان تفاوت نیمرخ هوشی کودکان دارای اختلال نقص توجه و بیش فعالی و کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری با نیمرخ هوشی کودکان عادی است.
 روش: در یک مطالعه علی مقایسه ای، ۹۰ کودک به شیوه تصادفی انتخاب گردیدند(۳۰ کودک دارای اختلال نقص توجه و بیش فعالی، ۳۰ کودک دارای ناتوانی یادگیری و ۳۰ کودک عادی). ابزارهای مورد استفاده آزمون های هوش کودکان وکسلر، ریاضی کی مت، آگاهی واج شناختی، اختلال نگارش و پرسشنامه کانرز بود.
یافته ها: نتایج آزمون واریانس چند متغیری نشان داد که تفاوتهای معناداری بین گروهها در متغیرهای پژوهش وجود دارد ((P<۰/۰۰۱)، F۸&۱۶۶=۹/۶۶، ۰/۹۳= اثر هتلینگ). نتایج آزمون‌های تک متغیری و تعقیبی نیز حاکی از آن بود که در متغیر درک مطلب کلامی فقط بین گروه کودکان دارای ناتوانی یادگیری و کودکان عادی تفاوت معنادار وجود دارد(۰/۰۵>p). در متغیر استدلال ادراکی بین هیچکدام از گروه های سه گانه(گروه اختلال نقص توجه و بیش فعالی، گروه دارای ناتوانی یادگیری و گروه عادی) تفاوت معناداری مشاهده نگردید(P>۰/۰۵). در متغیر سرعت پردازش بین هر سه گروه(گروه اختلال نقص توجه و بیش فعالی، گروه دارای ناتوانی یادگیری و گروه عادی) به صورت دو به دو تفاوت معنادار وجود دارد(P<۰/۰۵).
نتیجه گیری: بر اساس نتایج به دست آمده به نظر لازم می رسد در آموزش این کودکان باید به تفاوت بین نیمرخ های هوشی آنها توجه داشت و باید از شیوه آموزشی یکسان برای آنها اجتناب نمود.

اشرف السادات حکیم، الهام پالیزبان، کامبیز احمدی انگالی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده

مقدمه: تعبیه استومی یکی از جراحی هایی است که از بدو تولد یا دوران شیرخوارگی به منظور حفظ بقاء بدنبال نقایص مادرزادی دستگاه تحتانی گوارش انجام می گیرد. مراقبت صحیح و پیشگیری از عوارض این جراحی نیازمند آموزش و توانمند کردن خانواده های درگیر در امر مراقبت از آنان می باشد. هدف از انجام این مطالعه تعیین تاًثیر الگوی توانمندسازی خانواده محور بر میزان دانش والدین کودکان دارای استومی می باشد.
روش : پژوهش حاضر، یک مطالعه  کارآزمایی بالینی است که بر روی کودکان شیرخوار دارای استومی و والدین آنان انجام شده است. تعداد۶۰ نفر از کودکانی که تحت عمل جراحی استومی قرار گرفته به همراه والدین خود با رعایت موازین اخلاقی و با داشتن معیار ورود به مداخله انتخاب و بطور تصادفی(زوج و فرد) به دو گروه آزمون و شاهد تقسیم شدند. کودکان و والدین گروه مداخله با استفاده از الگوی توانمندسازی خانواده محور طی۴جلسه ۱ ساعته تحت آموزش قرارگرفتند. ابزار گردآوری داده ها شامل پرسشنامه اطلاعات دموگرافیک، پرسشنامه سنجش دانش در حیطه های مراقبت و عوارض و پرسشنامه سنجش ابعاد الگوی توانمندسازی می باشد،که قبل از مداخله در هر دوگروه و۲ماه بعد از مداخله، در گروه مداخله تکمیل شدند .
یافته ها: در گروه آزمون از نظر دانش والدین مرتبط با عوارض استومی کودکان، قبل و بعد از مداخله (۴۵/۶۳و ۵۰/۹۳) با میزان (۰/۰۰۰۱=p) اختلاف معنی دار بود. دانش والدین مرتبط با مراقبت استومی کودکان(۵۱/۲۳ و۸۶/۶۰) با میزان (۰/۰۰۰۱=p) اختلاف معنی دار بود
نتیجه گیری: نتایج حاصل از پژوهش بیانگر این است که با آموزش والدین کودکان دارای استومی از طریق الگوی توانمندسازی خانواده محور می‌توان دانش مراقبتی و پیشگیری از عوارض استومی کودکان را افزایش داد.

هادی شهرآبادی، ناهید بیژه، شهربانو طالبی،
دوره ۱، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده

مقدمه: برای کودکان استفاده از تمرینات مقاومتی جهت کمک به آن ها برای رسیدن به اوج اجرا یک مسئله مهم می باشد. هدف از مطالعه حاضر تعیین تأثیر تمرینات قدرتی و پلایومتریک بر توان جسمانی در کودکان نابالغ بود.
روش: آزمودنی های این پژوهش ۲۰ پسر نابالغ با میانگین سن، قد و وزن، ۰/۸۵±۱۱/۳۶ سال، ۷/۴۵±۱۴۸/۳۸ سانتیمتر و ۷/۵۱±۴۲/۰۵ کیلوگرم بودند. گروه تجربی ۲ روز در هفته برای ۸ هفته تمرین های قدرتی و پلایومتریک را انجام دادند. تمرین های قدرتی و پلایومتریک شامل پرس سینه، باز شدن زانو، پرش عمودی، پرش عمقی و پرتاب توپ طبی بود. متغیرهای فیزیکی و عملکردی در شروع و پایان دوره ی تمرین اندازه گیری شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون ویلکاکسون و من ویتنی استفاده شد.
یافته ها: بعد از ۸ هفته تمرین، تفاوت معنی داری در قدرت، اجرای پرش عمودی، توان پرش عمودی، اجرای پرتاب توپ طبی بین دو گروه تجربی و کنترل مشاهده شد(۰/۰۵>p).
نتیجه گیری: تمرینات مقاومتی نه تنها فعالیتی ایمن برای کودکان می باشد بلکه آن برای افزایش قدرت و توان عضلانی می تواند مفید باشد.

شیده ناظم شیرازی، سید علی حسینی،
دوره ۲، شماره ۴ - ( ۴-۱۳۹۵ )
چکیده

مقدمه: ورزش صبحگاهی می تواند بر آمادگی جسمانی وابسته به مهارت تاثیر گذار باشد از این رو هدف تحقیق حاضر بررسی اثر ورزش صبحگاهی بر عوامل وابسته به مهارت آمادگی جسمانی دختران ۱۱ تا ۱۳ سال است.

روش: ۳۰ نفر از بین ۶۶ دانش آموز داوطلب آموزشگاه ابتدایی شهید حسن دهقان به طور تصادفی به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. جهت اجرای تحقیق حاضر در ابتدا تمامی عوامل وابسته به مهارت دانش آموزان با استفاده از آزمون های پرش عمودی (روایی ۰/۸۶)، دو ۹ × ۴ (روایی ۰/۸۰)، خط کش نلسون (روایی ۰/۸۱) و دو ۴۵ متر (روایی ۰/۹۰) اندازه گیری شد، سپس بر اساس چابکی، آزمودنی ها به دو گروه ورزش صبحگاهی و گروه کنترل تقسیم شدند. گروه ورزش صبحگاهی به مدت شش هفته، سه جلسه در هفته و هر جلسه ۴۵ دقیقه فعالیت های ورزشی منتخب صبحگاهی را انجام دادند. گروه کنترل در طول این مدت فقط فعالیت های روزانه خود را انجام دادند. در پایان شش هفته مجددا مشابه با پیش آزمون عوامل آمادگی جسمانی اندازه گیری شد. جهت تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق از آزمون های آماری t مستقل و وابسته به همراه آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد.

یافته ها: نتایج نشان داد شش هفته تمرینات ورزشی صبحگاهی اثر معنی داری بر بهبود چابکی دختران۱۱ تا ۱۳ سال دارد (۰/۰۰۱=p) با این وجود شش هفته تمرینات ورزشی صبحگاهی اثر معنی داری بر سرعت عکس العمل دختران ۱۱ تا ۱۳ سال ندارد (۰/۶۰=p).

 نتیجه گیری: همچنین نتایج تجزیه و تحلیل آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که شش هفته تمرینات ورزشی صبحگاهی اثر معنی داری بر بهبود سرعت و توان دختران۱۱ تا ۱۳ سال دارد (۰/۰۰۱=p). با توجه به نتایج مطالعه حاضر نتیجه گیری می شود که شش هفته تمرینات ورزشی صبحگاهی بر بهبود عوامل وابسته به مهارت آمادگی جسمانی دختران اثر دارد.


- نجمه زارع، مریم روانی پور، مسعود بحرینی، نیلوفر معتمد، حمید نعمتی،
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

مقدمه: فلج مغزی شایع‌ترین ناتوانی حرکتی مزمن در کودکان است که می‌تواند تاثیر منفی بر سلامت معنوی مادران به عنوان مراقبت دهندگان اصلی داشته باشد. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر الگوی توانمندسازی خود مدیریتی بر سلامت معنوی مادران دارای فرزند فلج مغزی انجام گرفت.

روش: در این مطالعه کارآزمایی بالینی شاهد دار تصادفی ۷۲  نفر از مادران دارای کودک فلج مغزی از مراکز درمانی و بهزیستی در شهرهای بوشهر و شیراز انتخاب شدند. تخصیص نمونه ها به دو گروه مداخله و کنترل به صورت تصادفی انجام شد. برای جمع آوری اطلاعات  از پرسش نامه ی روا و پایای سلامت معنوی استفاده گردید(SWBS).  پس آزمون یک  ماه نیم بعد از پیش آزمون در گروه کنترل و یک ماه و نیم پس از مداخله توانمند سازی خود مدیریتی در گروه مداخله انجام شد.

یافته ها: آزمون آماری کای دو نشان داد اطلاعات دموگرافیک دو گروه از لحاظ آماری تفاوت معناداری نداشتند (p>۰/۰۵). نتایج نشان داد نمرات قبل و بعد از مداخله در بعد وجودی  پرسش نامه سلامت معنوی در دو گروه مداخله و کنترل از لحاظ آماری معنادار بود. اما در حیطه معنوی مذهبی و نمره کل پرسش نامه سلامت معنوی تفاوت آماری معناداری قبل و بعد از مداخله در گروه مداخله مشاهده نگردید.

نتیجه گیری:  با استفاده از الگوی توانمند سازی خود مدیریتی سلامت معنوی به ویژه در بعد وجودی در مادران افزایش می یابد. به نظر می رسد اجرای برنامه های توانمند سازی برای این مادران می تواند باعث بهبود سلامت معنوی و در مجموع کیفیت زندگی آنها و خانواده شان شود.


 

حامد مرادی‌کیا، علی‌اکبر ارجمندنیا، باقر غباری بناب،
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۹۵ )
چکیده

مقدمه: کودک کم‌توان ذهنی مشکلات‌روانی بسیاری را در اعضای خانواده بویژه مادر ایجاد می‌کند. با توجه به اهمیت بهزیستی‌روانی مادر درخانواده و جامعه، هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش تنظیم‌هیجان بر بهزیستی روان‌شناختی مادران دانش‌آموزان کم‌توان ذهنی بود.

روش: در این مطالعه‌ی شبه‌تجربی تعداد ۴۰ نفر از مادران مدرسه استثنایی نور در شهر اراک با بهره‌گیری از روش نمونه‌گیری دردسترس انتخاب و بصورت غیرتصادفی در دو گروه ۲۰ نفری کنترل وآموزش تنظیم‌هیجان قرارگرفتند. مادران گروه مداخله به صورت گروهی، آموزش تنظیم‌هیجان(هفته ای دو جلسه یک و نیم ساعته) را دریافت نمودند وگروه کنترل آموزشی دریافت ننمود.  همه آزمودنی‌ها قبل از آغاز آموزش و پس از آن،  مقیاس بهزیستی روان‌شناختی ریف (فرم ۸۴ سوالی) را پر کردند. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها از تحلیل‌کواریانس چندمتغیره استفاده شد.

یافته‌ها: میانگین نمرات در متغیر بهزیستی روان‌شناختی و مؤلفه‌های آن در گروه آزمایش در مرحله‌ی پس‌آزمون نسبت به گروه گواه افزایش یافته است(p<۰/۰۵).

نتیجه‌گیری: نتایج نشان داد که آموزش تنظیم هیجان بر  ارتقای بهزیستی روان‌شناختی مادران موثر است.


ملیحه کدیور، نعیمه سید فاطمی، میترا ذوالفقاری، عباس مهران، لیلا عزیزخانی،
دوره ۳، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

مقدمه:آموزش عامل مهم در پیشرفت دانش در حرف مراقبتی بهداشتی است. دوره های آموزش مجازی به دلیل انعطاف پذیری این نظام آموزشی، امکان خوبی را برای گسترش محتوای علمی و افزایش عمق یادگیری فراهم می کند.این مطالعه به منظور ارزیابی تاثیر آموزش مجازی در افزایش دانش و اثربخشی آن در پرستاری از نوزادان صورت گرفته است.

 روش:در این مطالعه نیمه تجربی ۸۰ نفر از  پرستاران شاغل در بخش های نوزادان سطح سه مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان های منتخب دانشگاه علوم پزشکی تهران با استفاده از روش تصادفی(به شیوه قرعه کشی) به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند و سپس با استفاده از سامانه نماد مجازی(ازطریق سیستم مدیریت یادگیری) دانشکده مجازی دانشگاه علوم پزشکی تهران گروه مداخله۲ ماه از طریق سامانه به صورت غیرهمزمان با استفاده از محتوای آموزشی چند رسانه ایی دیداری( وادکست)، شنیداری(پادکست) و نوشتاری آموزش دریافت کردند. مطالعه در طی  ۵ ماه در سال ۱۳۹۴ انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه جمعیت شناختی و  توانایی مراقبتی (Caring Ability Inventory)در روز اول و دو ماه پس از شروع مداخله به صورت پیش آزمون و پس آزمون جمع آوری شد.

یافته ها:واحدهای پژوهش در دو گروه مداخله و شاهد، از نظر تمامی متغیرهای جمعیت شناختی، همگن بودند. نتیجه حاصل از  آزمون های آماری تی زوج و مستقل نشان داد، بین میانگین امتیاز توانایی مراقبتی دوگروه مورد مطالعه، پیش از مداخله  (۰/۰۰۱p= )اختلاف آماری معنی داری وجود داشت.همچنین اختلاف بین میانگین  امتیاز توانایی مراقبتی گروه شاهد قبل و بعد از مطالعه (۰/۰۷۱p= ) معنی دارنبود. اما بین میانگین  امتیاز توانایی مراقبتی گروه مداخله قبل و بعد از مداخله( ۰/۰۰۱P <) و بین میانگین امتیاز توانایی مراقبتی دو گروه مورد مطالعه، پس  از مداخله (۰/۰۰۱P <)، اختلاف آماری  معنی داری وجود داشت.

 نتیجه گیری: یادگیری الکترونیکی به عنوان یک شیوه انعطاف پذیر، که امکان دسترسی به محتوای آموزشی چند رسانه ای و جذاب را در هر زمان و مکان برای پرستاران فراهم می سازد، جهت آموزش پرستاران نوزادان و سایر بخش ها توصیه می شود.



سیدعلی حسینی، عبدالصالح زر، مریم خدادوست، امامه حجازی،
دوره ۳، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۶ )
چکیده

مقدمه: در رابطه با اثرات فعالیت های ورزشی بر عوامل آمادگی جسمانی کودکان کم توان ذهنی مطالعات کمی صورت گرفته است، لذا هدف مطالعه حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرینات قامتی و تعادلی بر عوامل آمادگی جسمانی کودکان کم توان ذهنی می باشد.

روش: ۳۰ نفر از داوطلبین دانش آموزان ابتدایی مدرسه کم توان ذهنی لاله یک شهرستان یاسوج به صورت در دسترس به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. در ابتدا در پیش آزمون از تمامی آزمودنی ها تعادل ایستا، تعادل پویا، قدرت عضلانی، انعطاف پذیری و استقامت عضلانی اندازه گیری شد. در ادامه آزمودنی ها به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. سپس گروه تجربی به مدت هشت هفته تمرینات ورزشی منتخب را انجام دادند و گروه کنترل فقط فعالیت های روزانه خود را انجام دادند. در پایان هشت هفته مجددا مشابه با پیش آزمون تمامی متغیرها اندازه گیری شدند.

یافته ها: نتایج نشان داد هشت هفته تمرینات قامتی و تعادلی اثر معنی داری بر بهبود تعادل ایستا (۰/۰۲=p)، انعطاف پذیری (۰/۰۰۱=p) و استقامت عضلانی (۰/۰۰۶=p) کودکان کم توان ذهنی دارد با این وجود اثر معنی داری بر بهبود تعادل پویا (۰/۹۹=p) و قدرت عضلانی (۰/۱۱=p) کودکان کم توان ذهنی ندارد.

نتیجه گیری: با توجه به نتایج تحقیق حاضر نتیجه گیری می شود جهت بهبود عوامل آمادگی جسمانی کودکان کم توان ذهنی می توان از هشت هفته تمرینات قامتی و تعادلی استفاده نمود.


مینا عباسی، علی شاکر دولق،
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: خانواده ­ها وقتی با یک رویداد مانند متولد شدن فرزند کم­توان­ ذهنی یا ناتوان­ جسمی روبرو می­شوند، واکنش­های متفاوتی از‌خود نشان می­دهند که پژوهش حاضر با هدف مطالعه توانایی خودبازداری و تحمل‌کام ­نایافتگی وکنار آمدن والدین با کم­ توان ذهنی و ناتوانی جسمی فرزند بود.
روش: طرح پژوهش توصیفی، از نوع علی مقایسه‌ای است که از بین والدین دارای فرزند کم ­توان‌ذهنی و ناتوانی جسمی شهرستان نقده در سال ۱۳۹۵ به تعداد ۲۰۰ والدین بطور مساوی از هر گروه ۱۰۰ نفر و به روش در دسترس انتخاب گردید. برای سنجش متغیر ها از ابزار تحمل ناکامی (هارینگتون، ۲۰۰۵) ،  ابزار مقابله با بیماری برای والدین(میلتون و همکارانش، ۲۰۱۰) ، و پرسشنامه خودبازداری( وینبرگر و شوارتز،۱۹۹۰)  استفاده گردید،
یافته­ ها: یافته های این پژوهش نشان داد که در مقایسه خودبازداری کل (۰/۰۱) بین دو گروه متشکل از والدین کودکان کم توان ذهنی و ناتوان جسمی تفاوت معنی داری وجود دارد ((P<۰/۰۵ ،  همچنین در بررسی متغیر کنارآمدن والدین (۰/۰۰۷) تفاوت معنادار آماری بین دو گروه به دست آمد ( (P<۰/۰۵، اما در مقایسه متغیر تحمل­ کام­ نایافتگی ( ۰/۳۷ ) بین دوگروه مورد مقایسه تفاوت معناداری وجود ندارد ( (P<۰/۰۵.
نتیجه­ گیری: والدین کودکان کم­توان­ذهنی در مواجهه با مشکل نسبت به والدین دارای کودکان ناتوانی‌جسمانی دیرتر پذیرفته و کنار می­آیند بنابراین افزایش خودبازداری و تحمل­کام­نایافتگی تا حد زیادی در کنارآمدن و ارتقای سلامت‌روانی والدین دارای کودک کم­توان­ذهنی تاثیر گذار خواهد بود.

کژال اشته، جهانگیر کرمی، فاطمه طریقتی مرام، پریسا حیدری شرف،
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی آموزش مهارت های اجتماعی بر کاهش نابهنجاری های رفتاری و عاطفی دانش آموزان دبستانی پسر کم توان ذهنی در شهر کرمانشاه در سال تحصیلی ۹۶-۱۳۹۵ انجام گرفت.
روش:  روش پژوهش نیمه آزمایشی با روش پیش آزمون-پس آزمون با گروه آزمایشی و گروه گواه و جامعه آماری این پژوهش شامل همه دانش آموزان پسر دوره ابتدایی مدارس استثنایی شهر کرمانشاه در سال تحصیلی ۹۶-۱۳۹۵ می باشد. در این پژوهش ۳۰ دانش آموز با توجه به سن و نمرات هوش آن ها همتا سازی شدند. به این صورت که دانش آموزانی با هوشبهر ۷۰-۵۵ و سنین مشابه (دامنه سنی ۷ تا ۹ سال ) انتخاب شدند. پس از همتا سازی به صورت تصادفی انتخاب و به صورت تصادفی نیز در دو گروه آزمایشی و گواه قرار گرفتند. ۱۲جلسه آموزش مهارت های اجتماعی هفته ای دوبار به مدت ۴۰ دقیقه بر روی گروه آزمایش اجرا شد و مشارکت کنندگان گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفتند.
یافته ها:  تحلیل یافته­ها با استفاده از تحلیل کوواریانس مستقل نشان دادکه آموزش مهارت های اجتماعی باعث کاهش  نابهنجاری های رفتاری و عاطفی دانش آموزان کم توان ذهنی شده ­است. مهم­ترین نتایج این پژوهش، مؤثر بودن مهارت های اجتماعی و مفید بودن آن در کاهش نابهنجاری های رفتاری و عاطفی رشد این کودکان می­باشد.
نتیجه گیری: از این­رو می­توان نتیجه گرفت آموزش مهارت های اجتماعی، در کاهش نابهنجاری های رفتاری و عاطفی دانش آموزان دبستانی پسر کم توان ذهنی مؤثر بوده ­است .

جهانشیر توکلی زاده، ابراهیم زنگنه فر، سمیه صفرزاده،
دوره ۴، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: نوجوانی دوره­ای از تحول است که با تغییرات سریع فیزیولوژیکی، شناختی، هیجانی و رفتاری همراه است.سپری کردن موفقیت ­آمیز این دوره مستلزم داشتن شایستگی اجتماعی است. پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر آموزش شایستگی اجتماعی بر افزایش عزت نفس و کاهش کمرویی دانش آموزان با ناتوانی­های متعدد شهرستان قاین انجام شد.
روش: در این مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون وگروه کنترل، جامعه آماری شامل تمامی معلولین جسمی حرکتی تحت پوشش اداره بهزیستی شهرستان قاین بود که ۳۰  نفر با شیوه­ ی نمونه­ گیری تصادفی ساده از آن انتخاب شده و به تصادف در دو گروه آزمایش و کنترل قرارگرفتند. ابتدا هر دو گروه پرسشنامه­ های شایستگی اجتماعی پرندین،کمرویی سموعی و عزت نفس کوپر اسمیت را تکمیل کردند. سپس تنها گروه آزمایش به مدت ده جلسه آموزش شایستگی اجتماعی را دریافت کردند. داده­ ها با استفاده از آزمون تی دو گروه مستقل تجزیه و تحلیل شدند.
 یافته­ ها: یافته ­های پژوهش نشان داد بین دو گروه آزمایش وکنترل پس از اجرای آموزش شایستگی اجتماعی تفاوت معناداری وجود دارد. میانگین عزت نفس گروه آزمایش به طور معنی­ داری بالاتر از گروه کنترل و میانگین احساس کمرویی گروه آزمایش به طور معنی­ داری به نسبت گروه کنترل کاهش یافت(۰/۰۱>P).
 نتیجه­ گیری: با توجه به یافته ­ها، آموزش شایستگی اجتماعی توسط کارشناسان مجرب به عنوان یک برنامه فوق العاده در جهت بهبود شرایط دانش آموزان معلول در مراکز نگهداری معلولین جسمی حرکتی توصیه می­شود.
 

فاطمه رسولی جزی، مژگان عارفی،
دوره ۴، شماره ۴ - ( ۳-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: در فرایند ابتلای کودک به ناتوانی یادگیری بار روانی فزاینده‌ای برای اعضای خانواده خصوصاً مادر ایجاد می‌شود. بر همین اساس پژوهش حاضر با هدف تعیین تاثیر واقعیت درمانی گروهی بر بار روانی مادران دارای کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری شهرستان پیربکران اصفهان به اجرا درآمد.
روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و مرحله پیگیری بود. جامعه آماری این پژوهش مادران دارای کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری شهرستان پیربکران اصفهان در سال تحصیلی ۹۵-۱۳۹۴ بود. از میان جامعه آماری تعداد ۳۰ مادر به روش نمونه گیری غیرتصادفی در دسترس و در گروه‌های آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش مداخله واقعیت درمانی گروهی را طی ۱۰ جلسه آموزشی ۹۰ دقیقه ای به صورت هفته‌ای یک جلسه دریافت نمودند، در حالی که گروه کنترل در طی انجام فرایند پژوهش از دریافت مداخله فوق بی‌بهره بودند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه بار روانی (زاریت و همکاران، ۱۹۸۶) بود.
یافته‌ها: نتایج تحلیل داده‌ها نشان داد که آموزش واقعیت درمانی بر بار روانی مادران دارای کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری در مراحل پس آزمون و پیگیری تاثیر معنادار داشت (p<۰/۰۵).
نتیجه گیری: بر اساس نتایج حاصل از پژوهش حاضر، می‌توان از روش واقعیت درمانی در جهت کاهش بار روانی مادران کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری بهره برد.

 

فاطمه علایی کرهرودی، زهرا پورنجف، اعظم شیرین آبادی فراهانی، عبدالحسین پورنجف،
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: تولد نوزاد نارس با بستری و جدایی از خانواده همراه است. و هزینه‌های بستری طولانی مدت آن‌ها ۵۰ درصد از کل هزینه‌های تمام نوزادان بستری می باشد. بیشتر از ۲۷ درصد نوزادان نارس سالم مجدداً پس از ترخیص در بیمارستان بستری می‌شوند. که این نهایتاً به افزایش هزینه‌های درمانی منتهی می شود.  این مطالعه با هدف بررسی تاثیر اجرای برنامه ایجاد فرصت های توانمند سازی والدین بر بستری مجدد و طول مدت بستری نوزادان نارس انجام شد.
روش: این مطالعه کار آزمایی بالینی حاضر بر روی صد نفر از والدین دارای نوزادان نارس در گروه مداخله و کنترل انجام شد. برنامه ی توانمند سازی ملنیک و همکاران در چهار مرحله: ۱) ۲-۴ روز بستری نوزاد، ۲) ۲-۴ روز پس از مرحله ی اول، ۳) ۱تا۳ روز پیش از ترخیص نوزاد و ۴) یک هفته پس از ترخیص، اجرا گردید در هر مرحله والدین گروه مداخله به فایل صوتی ان مرحله گوش داد و کتابچه را هم مطالعه کرد.و والدین گروه کنترل از مراقبت های معمول برخوردار بودند. به فاصله(۱۵ تا۳۰روز ) پس از ترخیص نوزاد طی تماس تلفنی در مورد بستری مجدد نوزاد سوال به دست آمد و طول مدت بستری نیز از طریق پرونده نوزاد به ثبت رسید.
یافته ها: میانگین طول مدت بستری در گروه مداخله ۴/۵۲± ۸/۵۸و در گروه کنترل  ۶/۳±۱۲/۲و (۰/۰۱=  P)  میزان بستری مجدد در گروه مداخله ۳۱ درصد و در گروه کنترل ۶۲ در صد  بود (۰/۰۱ =P ).
نتیجه گیری: مطالعه نشان داد که اجرای برنامه ی توانمند سازی طول مدت بستری و میزان بستری مجدد را کاهش می دهد.

محمد عباسی، منیجه شهنی ییلاق،
دوره ۵، شماره ۲ - ( ۱۰-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه :  هدف از انجام این پژوهش تعیین تأثیر آموزش مهارت‌های شناختی، رفتاری و عاطفی بر مؤلفه‌های خودتعیین‌گری در دانش‌آموزانِ پسر مقطع ابتدائی با ناتوانی‌های یادگیری شهر اهواز بود.
روش : پژوهش حاضر یک روش آزمایشی با طرح پیش‌آزمون-پس‌آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. ابزار  مورد استفاده در این پژوهش شامل مقیاس خودتعیین‌گری دانش‌آموز (SDSS) بود. نمونه پژوهش شامل ۲۷ دانش‌آموز (۱۵ نفر گروه آزمایشی و ۱۲ نفر گروه گواه) پسر پایه پنجم و ششم ابتدائی با ناتوانی یادگیری، که در سال تحصیلی ۹۳-۱۳۹۲ مشغول به تحصیل بودند، که با روش تصادفی انتخاب و به دو گروه آزمایشی و گواه گمارده شدند. قبل از آموزش مهارت‌های شناختی، رفتاری و عاطفی از دو گروه، پیش‌آزمون‌های مؤلفه‌های خودتعیین‌گری (شناخت خود، ارزشمند دانستن خود، برنامه‌ریزی، عمل کردن و پیامدهای تجربه و یادگیری) گرفته شد. سپس، به گروه آزمایشی مهارت‌های شناختی، رفتاری و عاطفی آموزش داده شد و به گروه گواه آموزشی ارائه نشد. پس از اتمام دوره آموزشی بلافاصله از هر دو گروه پس‌آزمون‌های مؤلفه‌های خودتعیین‌گری گرفته شد. بعد از هفت هفته از پایان دوره آموزشی مجدداً از هر دو گروه آزمون‌های فوق، به عنوان پیگیری، گرفته شد.
یافته ها : نتایج تحلیل‌های کوواریانس نشان داد که آموزش مهارت‌های شناختی، رفتاری و عاطفی باعث افزایش معنی‌دار مؤلفه‌های خودتعیین‌گری یعنی شناخت خود (۰۰۴/۰وp)، ارزشمند دانستن خود (۰/۰۰۱>p)، برنامه‌ریزی (۰/۰۰۳>p)، عمل کردن (۰/۰۰۱>p) و پیامدهای تجربه و یادگیری (۰/۰۰۲>p) در دانش‌آموزان می‌شود. همچنین، نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش در طول زمان بر مؤلفه‌های شناخت خود (۰/۰۰۴>p)، ارزشمند دانستن خود (۰/۰۰۶>p)، برنامه‌ریزی (۰/۰۰۲>p)، عمل کردن (۰/۰۰۷>p) و پیامدهای تجربه و یادگیری (۰/۰۰۵>p)، در دانش‌آموزان اثر پایدار دارد.  
نتیجه گیری : بر اساس نتایج این مطالعه آموزش مهارت‌های شناختی، رفتاری و عاطفی سبب افزایش مؤلفه‌های خودتعیین‌گری در دانش‌آموزان شد. پیشنهاد می‌شود متخصصان تعلیم و تربیت این برنامه آموزشی را به عنوان روشی مهم برای ایجاد پیامدهای روانشناختی مطلوب در کودکان دارای ناتوانی‌های یادگیری به‌کار گیرند.

مریم باقری، ایلناز سجادیان، امیر قمرانی،
دوره ۵، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده

مقدمه: تولد و حضور کودکی با کم توانی ذهنی در هر خانواده‌ای، می‌تواند رویدادی نامطلوب و چالش‌زا تلقی گردد که احتمالا تنیدگی و سرخوردگی و احساس غم و نومیدی را به دنبال خواهد داشت. این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی آموزش گروهی فرزند پروری مثبت  بر مشکلات رفتاری کودک و فقدان لذت جویی مادران دارای کودک کم‌توان ذهنی آموزش پذیر انجام گرفت.
روش: طرح پژوهش نیمه آزمایشی از نوع پیش‌آزمون - پس‌آزمون با گروه کنترل و پیگیری ۱ ماهه بود. بدین منظور از بین مادران دارای فرزند کم‌توان ذهنی آموزش پذیر مراجعه‌کننده به مراکز درمان اختلال یادگیری شهر اصفهان در بازه زمانی پاییز ۹۵، ۳۰ نفر به‌ شیوه  نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شده‌اند (هر گروه ۱۵ نفر) آزمودنی‌ها در سه مرحله‌ی پیش‌آزمون، پس‌آزمون و ۱ ماه بعد در مرحله پیگیری به ابزارهای پژوهش شامل مقیاس نظام سنجش مبتنی بر تجربه‌ی آخنباخ و پرسش­نامه فقدان لذت‌جویی پاسخ دادند. آموزش گروهی فرزند پروری مثبت در طی۸ جلسه به‌صورت گروهی به مدت دو ماه بر گروه آزمایش ارائه شد. گروه کنترل هیچ مداخله‌ای دریافت نکردند. سپس داده‌ها با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه‌گیری مکرر مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفت.
یافته ها: نتایج حاصل از تجزیه‌وتحلیل داده‌ها حاکی از آن بود که آموزش فرزند پروری مثبت بر  مشکلات رفتاری برونی‌ (۰/۰۱۱P=) و فقدان لذت‌جویی در حیطه تعاملات اجتماعی (۰/۰۰۱P=) و آشامیدن و خوراک (۰/۰۰۱P=) تاثیرگذار بود.
نتیجه ­گیری: یا توجه یه یافته های این پژوهش می­توان برای کاهش مشکلات رفتاری برونی کودکان کم‌توان‌ ذهنی آموزش‌پذیر و بهبود وضعیت روانشناختی مادران آنها می توان از این روش سود جست.

عاطفه بذرافشان، حمید حجتی،
دوره ۵، شماره ۳ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده

مقدمه: کم ­توانی ذهنی از جمله مشکلاتی­ ست که خانواده ­ها در جوامع مختلف با آن مواجه هستند. حضور کودک کم ­توان، سلامت جسمی و روانی خانواده را به خطر می­اندازد. مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر تئوری سازگاری Roy بر تاب ­آوری مادران کودکان کم ­توان ذهنی اجرا گردید.
روش­: پژوهش تجربی حاضر بر روی ۵۰ مادر دارای کودک کم ­توان ذهنی ۱۴-۶ سال شهرستان گنبدکاووس در سال ۹۶ انجام گرفت. نمونه­ گیری بصورت  تخصیص تصادفی انجام شد. مادران در دوگروه مداخله و کنترل به تکمیل پرسشنامه­ ی اطلاعات دموگرافیک و تاب­ آوری CD-RIS پرداختند.گروه مداخله  پنج جلسه آموزشی ۴۵ دقیقه ای را گذراند. دو ماه بعد دو گروه در پس آزمون شرکت کردند. آنالیز داده­ ها با کمک آزمون­های آماری تی مستقل، تی زوجی و کواریانس ، توسط نرم افزار  spss۲۱انجام شد.
یافته ­ها: میزان تاب­ آوری قبل از مداخله در گروه کنترل ۱۲/۵۴± ۶۷/۱۶و بعد از مداخله ۱۱/۶۸± ۶۵/۵۶، در گروه آزمون قبل از مداخله ۱۷/۳۷±۷۲/۳۲و بعد از مداخله ۱۲/۹۲±۸۲/۷۲بود. آزمون تی مستقل بین دو گروه قبل از مداخله اختلاف معنی­ داری نشان نداد (۰/۱۲=P ) اما بعد از مداخله اختلاف معنی­دار بود( ۰/۰۱>P ). آزمون تی­زوج قبل و بعد از مداخله در گروه آزمون۰/۰۰۴= Pو کنترل۰/۰۱= Pاختلاف      معنی­ داری را نشان داد. آزمون کواریانس با حذف اثر پیش آزمون بین گروه آزمون و کنترل قبل و بعد از مداخله  اختلاف معنی­ داری نشان داد(۰/۰۱> P). ضریب ایتا ۰/۳۹میزان اثر مداخله را ۳۹% دانست.
نتیجه ­گیری: تئوری Roy به­ عنوان مداخله­ای اثربخش، تاب­ آوری مادران کودکان کم ­توان ذهنی را بهبود می­بخشد.

اعظم حسین زاده، مریم اسبقی،
دوره ۶، شماره ۴ - ( ۲-۱۳۹۹ )
چکیده

مقدمه: تولد و حضور کودک کم ­توانی ذهنی در هر خانواده­ای می­ تواند رویدادی نامطلوب و چالش­زا تلقی شود که ممکن است تنیدگی، سرخوردگی، احساسات غم و ناامیدی را به دنبال داشته باشد. لذا، پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه راهبردهای نظم‌جویی شناختی هیجان و حرمت خود در شادکامی مادران کودکان کم توان ذهنی انجام شد.
روش: پژوهش از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش کلیه مادران کودکان کم‌توان ذهنی شهر تهران بود و نمونه این پژوهش شامل ۲۰۰ نفر از مادران کودکان کم ­توان ذهنی مدارس کم ­توان ذهنی شهر تهران بودند که بر اساس نمونه گیری خوشه­ ای چند مرحله ­ای انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در پژوهش  پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان گرانسفکی و کرایج (۲۰۰۶)، مقیاس حرمت خود روزنبرگ (۱۹۶۵) و سیاهه شادکامی آکسفورد (۱۹۸۹) بود. داده­ ها با استفاده از شیوه ­های آمار توصیفی (میانگین، انحراف استاندارد) و شیوه ­های آمار استنباطی (رگرسیون چندگانه و ضریب همبستگی پیرسون) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ­ها: یافته‌ها نشان داد که نظم‌جویی شناختی هیجانی و حرمت خود به صورت مثبت شادکامی مادران کودکان کم توان ذهنی را پیش ­بینی می‌کنند (۰/۰۰۱>P). هم چنین، میان نظم‌جویی شناختی هیجان با شادکامی مادران کودکان کم توان ذهنی و میان حرمت خود با شادکامی مادران کودکان کم توان ذهنی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد (۰/۰۰۱>P).
 نتیجه ­گیری: نتایج پژوهش حاضر نشان می ­دهد که بهبود راهبردهای مثبت تنظیم شناختی هیجان و حرمت خود، می­تواند باعث افزایش شادکامی مادران کودکان کم­توان ذهنی شود. از نتایج این پژوهش می­توان در مراکز مشاوره آموزش و پرورش و مراکز بهزیستی استفاه نمود.

 

عاطفه بذرافشان، حمید حجتی،
دوره ۷، شماره ۱ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

مقدمه: کم ­توانی ذهنی کودکان یک عامل نگران­کننده برای سازگاری می­باشد که خانواده­ ها  با آن مواجه هستند. مطالعه حاضر با هدف تعیین تاثیر بکارگیری تئوری Roy بر سازگاری اجتماعی مادران این کودکان اجرا گردیده است.
 روش­: مطالعه تجربی حاضر با طراحی پیش ­آزمون- پس­ آزمون و دو گروهی(آزمون و کنترل) بر روی ۵۰ نفر از مادران کودکان کم ­توان ذهنی ۱۴-۶ شهرستان گنبدکاووس در سال ۹۶ انجام گرفت. نمونه­ گیری به ­صورت تصادفی ساده انجام شد. دوگروه مداخله و کنترل پرسشنامه ­ی دموگرافیک و سازگاری Bell adjustment questionnaires را تکمیل نمودند.گروه مداخله۸ جلسه آموزشی ۴۵ دقیقه ای(بر اساس سازه های تئوری Roy) را گذراند. دو ماه بعد مجددا هر دو گروه به تکمیل پرسشنامه­ ها پرداختند.
یافته ها: میانگین و انحراف معیار میزان سازگاری در گروه آزمون قبل از مداخله ۶۴/۹±۲۰/۰۴ و بعد از مداخله ۸/۹۶ ±۲۱/۴و گروه کنترل قبل از مداخله ۹/۱۲  ± ۲۲/۶۴و بعد از مداخله ۷/۷۹  ± ۲۳/۲بود. آزمون تی­مستقل بین دو گروه ، قبل از مداخله ۰/۵۵=P و بعد از مداخله ۰/۱۴=P اختلاف معنی­ داری را نشان نداد. آزمون تی­زوج قبل و بعد از مداخله در گروه آزمون۰/۴۸= P و گروه کنترل۰/۵۷=P اختلاف معنی­ داری را نشان نداد .آزمون کواریانس با حذف اثر پیش آزمون بین گروه آزمون و کنترل قبل و بعد از مداخله  اختلاف معنی ­داری را نشان نداد(۰/۱۶=P). با ضریب اتا  ۰/۰۴ تنها۴ ۰/۰% مداخله بر سازگاری اجتماعی تاثیر داشت.
نتیجه ­گیری: در این پژوهش آموزش بر اساس سازه های تئوری Roy بر مولفه های سازگاری اجتماعی مادران کودکان کم­ توان ذهنی تاثیر نداشت.


صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
۱
 

نشریه پرستاری کودکان و نوزادان Journal of Pediatric Nursing
Persian site map - English site map - Created in 0.07 seconds with 52 queries by YEKTAWEB 4714